پایگاه درمانی سیدالشهدا علیه السلام

اللهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...

پایگاه درمانی سیدالشهدا علیه السلام

اللهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...

پایگاه درمانی سیدالشهدا علیه السلام

بسم رب الحسین علیه السلام
إنَّ لِقَتل الحُسَین حَرارَه فی قُلُوب المُومِنینَ لا تَبرُدُ اَبَداً
همانا از شهادت حسین (علیه السلام) حرارتی در دلهای مومنین است که هرگز به سردی نمی گراید.

مرا درد و مرا درمان حسین است...
مرا اول مرا پایان حسین است...
دل هرکس به ایمانی سرشته...
مرا هم دین و هم ایمان حسین است...

پیوندهای روزانه

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پایگاه درمانی حضرت سیدالشهدا» ثبت شده است

مدیر درمانگاه صلواتی سیدالشهدا(ع) خبر داد

ویزیت رایگان عزاداران حسینی در روزهای تاسوعا و عاشورا در قم

مدیر درمانگاه صلواتی حضرت سیدالشهدا(ع) از برپایی این درمانگاه

و ویزیت رایگان عزاداران حسینی در هشت رشته پزشکی هم‌زمان با روزهای تاسوعا و عاشورا در قم خبر داد.

به گزارش خبرگزاری فارس از قم،‌ سید محمدحسن طاهایی طی نشست خبری که ظهر امروز برگزار شد،‌ با اشاره به فعالیت درمانگاه صلواتی حضرت سیدالشهدا(ع) از سال 1379 بیان کرد: این درمانگاه از ساعت هشت صبح روز تاسوعا تا غروب روز عاشورا برای خدمت به عزاداران حسینی برپا خواهد بود.

وی برپایی درمانگاه صلواتی حضرت سیدالشهدا(ع) را اقدامی نمادین دانست و اضافه کرد: شعبه‌های درمانگاه صلواتی سیدالشهدا(ع) در دبیرستان‌های هدایتی، امیر کبیر و ابتدای عوارضی اتوبان قم - تهران مستقر هستند.

مدیر درمانگاه صلواتی حضرت سیدالشهدا(ع) با اشاره به استقبال پرشور بیماران در سال‌های گذشته از فعالیت این درمانگاه ادامه داد: امسال دکترهای متخصص در رشته‌های چشم، اطفال، زنان،‌ پوست و مو، فوق‌تخصص گوارش، تغذیه، ‌روانشناسی و مامایی افراد را به صورت رایگان ویزیت خواهند کرد.

وی از همکاری شهرداری قم،‌ دانشگاه علوم پزشکی و آیت‌الله سعیدی تولیت آستان مقدس حضرت معصومه(س)‌ در راستای برپایی این درمانگاه تقدیر کرد و گفت: قند خون افراد نیز به همت انجمن دیابت در این درمانگاه سنجش خواهد شد.

طاهایی در پایان بیان کرد: اگر موسسه‌های خیریه و افراد خیر بیشتری در این زمینه همکاری داشته باشند می‌توانیم این برنامه فرهنگی و درمانی را در زمان‌ها و مکان‌های مختلفی انجام دهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۱:۴۲
خادم الحسین علیه اسلام


ایستگاه‌ صلواتی درمانی سیدالشهدا علیه السلام تاسوعا و عاشورا پذیرای مردم ...
















۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۳ ، ۲۰:۰۹
خادم الحسین علیه اسلام


بند اول

می آیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفت منزلی که سفرها در او گم است
از لا به لای آتش و خون جمع کرده ام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیده ام که دلم داغدار اوست
داغی چشیده ام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمه احلی من العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُر  صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است

 

باران نیزه بود و سر شهسوارها

جز تشنگی نکرد علاج خمارها

 

 




بند دوم



جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاه تر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزه ها تلاوت خورشید، دیدنی ست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان
من بی نیازم از همه، تو بی نیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر

 
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید



بند سوم

 
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زان گونه اشک ها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازه ی خود گریه می کنی
تا می رسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات


از طفل آب، خجلت بسیار می کشم
آن یوسفم که ناز خریدار می کشم



بند چهارم


بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند
زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند
پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت
آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بی شیر می زدند
ماندند در بطالت اعمال حج شان
محرم نگشته تیغ به تقصیر می زدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر می زدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می زدند

 
از حلق های تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید

 

بند پنجم

کو خیزران که قافیه اش با دهان کنند
آن شاعران که وصف گل ارغوان کنند
از من به کاتبان کتاب خدا بگو
تا مشق گریه را به نی خیزران کنند
بگذار بی شمار بمیرم به پای یار
در هر قدم دوباره مرا نیمه جان کنند
پیداست منظری که در آن روز انتقام
سرهای شمر و حرمله را بر سنان کنند
یارب، سپاه نیزه، همه دست شان تهی ست
بی توشه اند و همرهی کاروان کنند
با مهر من، غریب نمانند روز مرگ
آنان که خاک مهر مرا حرز جان کنند


با پای سر، تمامی شب، راه آمدم
تنهایی ام نبود، که با ماه  آمدم


بند ششم


ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حیّ علی الصلات
از منظر بلند،ببین صف کشیده اند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشک های تشنه وضو می کند، فرات
طوفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را می دهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجو ست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمه ی حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بی تو چشم بسته و ماتیم و در ممات


عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا


بند هفتم

 
از دست رفته دین شما، دین بیاورید!
خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید!
دست خداست، این که شکستید بیعتش
دستی خدای گونه تر از این بیاورید!
وقت غروب  آمده، سرهای تشنه را
از نیزه های بر شده، پایین بیاورید!
امشب برای خاطر طفل سه ساله ام
یک سینه ریز، خوشه ی پروین بیاورید!
گودال، تیغ کند، سنان های بی شمار
یک ریگزار، سفره ی چرمین بیاورید!
سرها ورق ورق، همه قرآن سرمدی ست!
فالی زنید و سوره ی یاسین بیاورید!


خاتم سوی مدینه بگو بی نگین برند!
دست بریده، جانب ام البنین برند!



بند هشتم

خون می رود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زده ست ماه، به گرد سر شما
آن زخم های شعله فشان، هفت اخترند
یا زخم های نعش علی اکبر شما؟
آن کهکشان شعله ور راه شیری است
یا روشنانِ خون علی اصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج  آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد (نور ) و ( واقعه ) در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب می زدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما


گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می کنی
بر نیزه، شرح سوره ی احزاب می کنی


بند نهم


در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست
اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون،  بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!
شد شعله های العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشم ها نشست
تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبانِ میِ الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست


باران می گرفت و سبو ها که پر شدند
در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند



بند دهم


باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟
دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است؟
آوازه ی شفاعت ما، رستخیز شد
در ما قیامتی ست، به محشر چه حاجت است؟
کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم؟
ما کشته ی توایم، به خنجر چه حاجت است؟
بی سر دوباره می گذریم از پل صراط
تا ما بر آن سریم، به این سر چه حاجت است؟
بسیار آمدند و فراوان، نیامدند
من لشکرم خداست، به لشکر چه حاجت است؟
بنشین به پای منبر من،  نوحه خوان، بخوان!
تا نیزه ها به پاست،  به منبر چه حاجت است؟


در خلوت نماز، چو تحت الحَنَک کنم
راز غدیر گویم و شرح فدک کنم



بند یازدهم


از شرق نیزه، مهر درخشان بر آمده ست
وز حلق تشنه، سوره ی قرآن بر  آمده ست
موج تنور پیرزنی نیست این خروش
طوفانی از سماع شهیدان بر آمده ست
این کاروان تشنه،  ز هر جا گذشته است
صد جویبار، چشمه ی حیوان بر آمده ست
باور نمی کنی اگر از خیزران بپرس
کآیات نور، از لب و دندان بر آمده ست
انگشت ما گواه شهادت که روز مرگ
انگشتری ز دست شهیدان در آمده ست
راه حجاز می گذرد از دل عراق
از دشت نیزه، خار مغیلان بر آمده ست


چون شب رسید، سر به بیابان گذاشتیم
جان را کنار شام غریبان گذاشتیم


بند دوازدهم


گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنها تر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود : بیا ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود : بیا، دیر می شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب می رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه اش
اما حبیب، جوهرش « امن یجیب» بود


یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود



بند سیزدهم


تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه
آن  یوسفی که تشنه برون  آمدی زچاه
جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام
برگشته ای و می نگری سوی قتلگاه
امشب، شبی ست از همه شب ها سیاه تر
تنها تر از همیشه ام ای شاه بی سپاه
با طعن نیزه ها به اسیری نمی رویم
تنها اسیر چشم شماییم، یک نگاه!
امشب به نوحه خوانی ات از هوش رفته ام
از تار وای وایم و از پود آه آه
بگذار شام، جامه ی شادی به تن کند
شب با غم تو کرده به تن، جامه ی سیاه!


بگذار آبی از عطشت نوشد آفتاب
پیراهن غریب تو را پوشد آفتاب

بند چهاردهم


قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام
قربان آن می یی که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامه ی برون شدن از خویش، چون حسین(ع)

راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست :
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریه ام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضه ام تمام


با کاروان نیزه به دنبال، می رویم
در منزل نخست تو از حال می رویم



علی رضا قزوه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۳ ، ۲۰:۰۰
خادم الحسین علیه اسلام